loading...
سیاست یعنی عشق

شعر طنز خانمهای متأهل

باز شوهر بی بهانه
با ادایی کودکانه

 

هیکل چون استوانه
میکند غر غر به خانه

 

یادم آید روز اول
گردنش کج, دست و پا شل

 

پیش بابا موش می شد
سرخیش تا گوش می شد

 

دختری افتاده بودم
مهربان و ساده بودم

 

نرم و نازک
شاد و چابک

 

چشمهایم همچو آهو
عطر موهایم چو شب بو

 

می شنیدم از لب او
حرفهایی همچو جادو:

 

من غلام خانه زادت 
جان دهم هر دم به یادت

 

گر نیایی خانه ی من
می گریزد روحم از تن

 

بعد از آن گفتار زیبا
خام گشتم من همانجا

 

شد به پا جشن عروسی
کیک و شام و دیده بوسی

 

بعد از آن دیگر ندیدم
هرگز آن اوقات بی غم

 

قسمتم یک مرد جانی
اندکی لوس و روانی

 

بی اراده همچو یابو!
پرخور و مغرور و پر رو

 

بشنو از من جان خواهر
هر که کرد این دوره شوهر

 

خاک بر سر گشت و حیران
شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نرم افزار رسمی ما

    نرم افزار رسمی ما را دانلود کنید

      و مطالب سایت را درگوشی 

        اندروید خود دریافت کنید.

     برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


    آمار سایت
  • کل مطالب : 1140
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 156
  • آی پی دیروز : 216
  • بازدید امروز : 291
  • باردید دیروز : 256
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 1,709
  • بازدید ماه : 5,199
  • بازدید سال : 44,212
  • بازدید کلی : 621,460